۱۳۸۸ مهر ۱۰, جمعه

تفاوت های جهانگردی و گردشگری

« گرايش به شناخت وجود ندارد ؛ قوه درك‏ در‏خدمت گرايش‏هاي گوناگون است. »(فردريش نيچه)
جهانگردي در دوران سيطره سنت بر ابعاد جوامع انساني بازنمود يك متن فضايي است كه صورتبندي آن ناشي از انگيزه‏هاي متفاوت برخاسته از نظام گفتماني حاكم مي باشد.جهانگردي در راستاي هويت هستي[2]جوامع سنتي ، يكي از شيوه هاي بافتمند از انگيزه‏هاي در هم‏بافته‏اي از تقابل ها و تخالف ها است كه از تضادها و تفاهم‏هاي بين مفاهيم و دال‏هاي فضاي سنتي برخاسته و تبلور عيني مي‏يابد.جهانگردي در عصر سنتي گونه اي از صورتبندي دانايي نظام‏هاي گفتماني است كه به ناشناخته ها ويا ساختارشكني شناخته‏هاي پيشين مي پردازد.از اين رو با شكل دادن و ايجاد تمايز بين وجوه شناخت در ابعاد متغير و به چالش كشيدن دانسته‏هاي نامتعبر به وسيله جهانگردي ، بخصوص پيرامون برون رفتن از معلومات پيشين خطري براي معيارهاي قدرت و امتياز حاكم بر فضاي سنتي را به دنبال داشته است.
جهانگردي در قياس با گردشگري ، هيچ شباهتي را بازنمي‏نمايد.هركدام از اين دو پديده هرچند در پيرامون صورتبندي خود كنش پذيري جغرافيايي را در برمگيرند ولي هريك داراي يكتاگونگي خاص خود در فضاي سنتي و مدرن مي باشند.جهانگردي برآمده از نيازهاي جوامع سنتي در حال تكامل است وبيرون از انگيزه‏هاي فردي قرار دارد.از آن رو كه در جوامع سنتي زندگي شخصي هميشه تابعي از زندگي اشتراكي و جمعي مي باشد و تنها ارزش هاي اشتراكي جامعه سنتي تعيين كننده نوع اعتقاد و ارزش هاي فردي‏اند(صدرنبوي،79،1351) ، جهانگردي نيز به تبع در اين چارچوب قرار مي‏گيرد و به عنوان يك امر اقتصادي ـ اجتماعي ، بازتابنده نيازهاي اشتراكي جوامع مي باشد و از حيطه فردي خارج است. در حالي كه گردشگري در انگيزه فردي و بر پايه فردانيت خاص مدرن شكل مي‏گيرد.سفر در گردشگري امر كاملاً قردي و مربوط به انگيزه هاي شخصي است.
جهانگردي در دراستاي خردورزي سنتي ، بنياني متافيزيكي را در برمي‏گيرد كه در آن انسان سنتي داراي زهد و اهل دوري از دنيا در پي كسب رضايت خداوند مي باشد.هرچند در كنار آن نيز به كسب و كار براي زندگي دنيوي خويش بخصوص در چارچوب بازرگاني مشغول است.در اين ميان مي توان به آداب جهانگردي و سياحت در تمدن اسلامي اشاره كرد كه در آن جهانگردي پاسداشت تفكر متافيزيكي مي باشد:
« و مقصود سياحان جهان دانايي و سياران عالم بينايي آن است كه به تحمل رياضات و مشقات جهان تكميل نفس و تهذيب اخلاق و رويه سير وسلوك و شيوه معاشرت و رسومات معرفت و حكمت و قواعد طريقت از عرفا و حكما و ادبا و پيران راهبر و سالكان آگاه و باخبر ياد گرفته مس وجود خود را از اكسير معارف ، در كامل عيار ساخته و در دارالضرب قبول ، به سكه كمال مسلوك و رايج بازاز اهل سلوك نمايد»(سياح،76،1367)
گردشگري در اين ميان اما در چارچوب تدوين فرد و جامعه و توضيح ديالكتيك آن دو ،پارادايمي نو در گسست با پارادايم امت در انديشه سنتي (طباطبايي،315،1374) و برگذشتن از خردورزي سنتي ، رويكرد به دنياي مادي در پردازش معنايي خود پيرامون تفريح و التذاذ از محيط‏ها و اماكن مختلف براي گذران اوقات فراغت است.تعارض جهانگردي و گردشگري در اين گرهگاه بازنمود يكتاگونگي هريك در دوران مربوط به خود است.فضاي سنتي زايش جهانگردي را تسهيل نمود و فضاي مدرن شكل گيري گردشگري را به عنوان دمي آسودن از محيط پرتراكم مدرنيته را سبب شد.
جهانگردي در جوامع سنتي كه ارتباطات نظامي خاص و متمايز از ديگر فرآيندهاي اجتماعي ندارد ، به عنوان انتقال دهنده حرفه اي اطلاعات معمولاً از خلال سلسله مراتب اجتماعي و يا روابط بين گروههاي خاص جريان يافته و در كنش گري برون متني و بينامتني نقش مهمي را ايفا نمود.اما گردشگري در پيرامون انباشت اطلاعات در پي جذب گردشگران به مكان هاي مختلف به عنوان مقاصد گردشگري با انگيزه التذاذ، رويكردي برون متني و سفر بين دو مكان در چارچوب بازاريابي و برداشت عيني از اطلاعات موجود شكل مي‏گيرد.
جهانگردي در برابر مصائب سفر با قبول آن تاب تحمل از كف نمي دهد و سير سفر را به پنداشت دستآوردي كه مدنظر دارد، پي مي‏گيرد.جهانگردي در فضاي سنتي با تكيه بر نوآوري هاي تكنولوژيكي سنتي كه يراق حركت را تسهيل مي‏كرد،پردازشي را در خرده مقياس ها و‏كلان مقياس ها را در مقاطع زماني متفاوت دربرمي‏گيرد.به گونه‏اي كه انجام يك سفر براي دستآوردهاي آن ، در مقياس ها و زمان هاي مختلف و گاه طولاني را مي طلبد.دستآوردهاي فرعي اين گونه از سفرهاي دراز مدت متكي به تكنولوژي سنتي ، مجموعه‏اي از شناخت‏ها را كه موضوع هيچ آموزش بخصوصي نيست ، پيش مي كشد و در تعامل با جوامع خودي چالش‏هاي را سبب گرديد.سفرنامه به عنوان دستآورد اين سفرها ، عينيت متني اين شناخت ها از تطور تفكري ناشي مي شد كه جهانگردان در طول سفر با آن روبرو شده و تجربه كردند.از آنجا كه فرهنگ سنتي ، فرهنگي است كه در خاطره جمعي شكل گرفته و در راستاي تذكر عينيت مي يافت ، سفرنامه بستري در پيرامون شناخت حاصله ، تذكري را در تعامل با «غير» باز مي نمايد كه در رويكرد‏ي درون فرهنگي از نصحيت كه متكي به شناخت هاي سابق مي باشد را شكل دادند.در اين مورد گلستان سعدي يكي از بهترين نمونه هاي اين كنشگري جهانگردي در پيرامون فرهنگ سنتي مي باشد.
اما گردشگري در چارچوب تكنولوژي مدرن و پسامدرن ، كوتاه زماني براي سفر و كوتاه اقامتي در مكان ، حتي در دوردست ترين نقاط جهان را امكان پذير مي نمايد كه در راستاي تجربه گردشگري و فردانيت خاص آن ، تنها انباشتي از شناخت ثانويه را براي فرد گردشگر به دنبال دارد كه حاصل آن سفرنامه اي يا تعامل با غير براي توجيه پذيري جوامع خودي نيست.بلكه تنها در فرديت گردشگر تبلور عيني مي يابد و كنشگري ميزبان ـ گردشگر را شكل مي‏دهد.
در اين ميان جهانگردي در تمدن مسيحي ، از رنسانس بدين سو و در قالب اكتشافات بزرگ و بهد از آن با گرايش‏هاي امپرياليستي و شرق شناسانه بيشتر پردازش‏گر تسلط بر يك سرزمين مي باشد تا  زمينه ساز شناخت آن و حتي فراتر از آن استعمار مناطق مختلف باشد.جهانگردي در اين راستا برخاسته از كنجكاوي سيري ناپذير تمدن فاوستي ، در تمامي لايه هاي شكل دهنده خود سودا‏گرايي و سود گرايي خاص اين تمدن را باز مي نمايد.بخصوص هنگامي كه تمدن مسيحي با عبور از تفكرات تئولوژيك {ديني ـ مذهبي} با برخورداري از مضامين بيكني تسلط بر ديگر سرزمين‌‌ها و ساكنانش را در قالب جهانگردي پي‌گرفت اين امر عينيت وافري مي يابد. به عنوان مثال مي‌توان به جهانگرداني همچون كريستف كلمب، ماژلان و نظير اينها اشاره كرد كه به هنگام كشف مناطق جديد آن را به نام حكومت و حاكم حامي خود ثبت مي‌كردند.
  سيطره فضايي حاصل از جهانگردي در اين دوران بازنمود انتقال تجربه بحران و در نتيجه آگاهي ناشي از آن بر بنيان هاي ضرورت اقتصادي در ديگر مناطق مي باشد.بدين گونه ايده ها، باورها ، كنش ها و عملكردها در تمدن مسيحي در پيرامون جهانگردي جاي خود را به نظام صورتبندي دانايي جديدي مي دهد كه توليد و سازماندهي آن ، مبين رابطه‏اي نو ميان انسان و طبيعت و چيره شدن آن بر رابطه بين انسان‏ها مي‏باشد.اين خود در رابطه با جهانگردي پردازش مفهوم انسان اقتصادي جديدي است كه كنشگري بيروني او سيطره بر ديگرفضاها را ضروري مي سازد.اين نكته نمي تواند پنهان بماند كه جهانگردي از دوره رنسانس بدين سو ، از يك سو انباشت شناخت و از ديگر سو انباشت سرمايه را در تمدن مسيحي سبب گرديده و تسهيل كنندگي زايش و شكل گيري سرمايه داري تجاري و طبقات بورژوازي را سبب گرديد.
  گردشگري در اين ميان ، نفس كشيدن در اقتصاد درهم تنيده سرمايه داري است كه در عصر مدرن و پست مدرن صورتبندي خاص خود را دارا مي باشد.همتنيدگي گردشگري با سرمايه داري در اين عصر بازنمود تمايززدايي امر اقتصادي و اجتماعي در پردازش انسان مدرن و پسامدرن مي باشد.گردشگري در اين راستا رويكرد به مصرف فضاها دارد كه ناشي از چرخه كسب سود سرمايه داري مي باشد كه در آن تفريح و لذت نقش عمده‏اي در آن ايفا مي كند.
بطوركلي بازنمايي ارتباط گردشگري با جهانگردي عصر سنتي چيزي جز تفكر توجيه‌گر خطي نيست. شكاف عظيمي مابين جهانگردي سنتي به عنوان پديده‌اي جغرافيايي پيرامون شناخت و نتايج حاصل از آن و گردشگري به عنوان پديده‌اي مدرن و جغرافيايي در فضاي اجتماعي كه «رخصتي» است در كشاكش سرمايه‌داري، وجود دارد.جهانگردي رنج سفر بردن، شناختي از ناشناخته‌ها و گسترش دامنه آگاهي در افق‌هاي اسطوره‌اي دين‌شناسانه (دين باوري) و ماوراءالطبيعه است. جهانگردي عشق به سير آفاق وانفس همراه با عشق با دانستن است. هر چند نبايد انگيزه‌هاي ديگر را دست كم گرفت.گردشگري، اما نتيجه مدرنيته است كه در تمايز ميان خانه و محل كار به عنوان شكلي از گذران اوقات فراغت رخ نموده و پيامدهايي را چون سفر، تجربه، تفريح، لذت بردن و سود‌جويي را براي انسان مدرن به ارمغان آورده است.


[1] - اين مقاله در همايش شناخت گردشگری ارائه گرديد.

0 نظرات:

ارسال یک نظر