۱۳۸۸ آبان ۱۶, شنبه

تبارشناسي گردشگري

تبارشناسي گردشگري با شناخت شکاف ها و ريزشکاف هاي دوره هاي زماني مختلف ، صورتبندي گوناگون اين پديده را تحت تاثير تکنولوژي ، سرمايه ، مديريت و فرهنگ و به عنوان دانش و قدرت حاکم - با کمي اغماض- بر تجربه هاي گردشگري در کليتي انجام يافته از سه وجه ميزبان ، ميهمان و محيط آن بررسي مي کند . تبارشناسي گردشگري در جدال با پوزيتيوسيم ، آزموني به قصد گذشتن از آن مي باشد . جهانگردي در دوران سنتتي توجيه گر پديده هايي که در بيرون از جوامع سنتي وجود داشته و قابل شناخت و توجيه به وسيله نگرش حاکم و يا تجربه سنتي نبود . تنها از ميان عصر سنتي بود که با سست شدن بنيان نظام هاي هويت شناختي محلي ، مفهوم « غير از ما » در ميان جوامع محلي پديدار شد و جهانگردي صورت بندي ديگر يافت . ( سقايي ، 1382 ، 17 و 16) گردشگري مدرن با زايش سرمايه داري صنعتي در قرن 18 ، نقطه آغازي بود در جهت دمي آسودن از محيط مدرن و صنعتي و فراغت از کار در بستر طبيعت يا سفر در شعاعي اندک ، از سوي کارگران يقه آبي و مسافرت به آن سوي مرزها براي سياحت و تفريح از سوي تکنوکراتهاي يقه سفيد شکل گرفت .
براين مبنا گردشگري به عنوان يکي از ويژگي هاي سرمايه داري در حالت کلي رخ نمود و در روند مدرنيته چون توليد انبوه کارخانجات ، گردشگري همانند کالاي بسته بندي شده درآمد که در قالب گردشگري انبوه بدون تبادل با محيط پيرامون ، تنها از سرچشمه لذت يا گذراندن اوقات فراغت به مکانهاي مورد نظر با تورهاي مسافرتي هدايت مي شد . اين گونه از گردشگري مدرن ، فارغ از شناخت و همراه با حداقل تماس با جامعه ميزبان و در ادامه آرامش خانه ، دلبسته آفتاب ، دريا ، ماسه و سکس بود که با انبوهي از گردشگران نه تنها محيط زيست [ انساني/ طبيعي ] را دستخوش آسيب بسيار نمود بلکه در عدم تبادل و گفتمان فرهنگي ، تضاد ميان جامعه ميزبان - گردشگر را به طورآشکار و پنهان سبب شد ، بر اين مبنا در برخي از ادبيات گردشگري واژه « استعمارگري نوين » به صنعت گردشگري گفته شد .
اما گذار از مدرنيته به وضعيت پسامدرن سبب آن شده است که گردشگري با دوري از جنبه هاي کلاسيک خود زمينه هاي شکل گيري جريان گردشگري کيفيتي را در اقتصاد پساصنعتي و پيرامون آن مهيا کند . روندي که توانست زمينه هاي تعامل فرهنگي را همراه با کاهش اثرات سوء زيست محيطي بين جامعه ميزبان و مهمان و محل گردشگري فراهم نمايد .( جوان ، سقايي ، 1383، 110 ) به طوري که در پسامدرنيته اوقات فراغت و گردشگري به عنوان حق ، نه پاداش محسوب گرديده و به پايه هاي زندگي و هستي بدل گشته است . ( سقايي ، 1382، 28 )
در اين ارتباط اغلب نظريه پردازان مطرح مي کنند : « درآينده قهرمانان تاريخ را کساني تشکيل نخواهند داد که براي افراد جامعه کار و اشتغال ايجاد کنند ، بلکه کساني به صورت قهرمان در خواهند آمد که براي گذران اوقات فراغت مردم برنامه منظم و مطلوب ايجاد کنند »

0 نظرات:

ارسال یک نظر